من کیستم که این غم تو با چو من کسی ست


طوفان آتشی چه به دنباله خسی ست

خود را ببین در آینه و انصاف ما بده


کز چون تویی جدا شدن اندازه کسی ست

گر زانکه باد هجر مرا برد همچو خس


زینسان به خاک کوی تو خاشاک و خس بسی است

ای باد، چون رسد همه را زو زکوة حسن


یادش دهی که از همه وامانده واپسی ست

آنجا که دوست جلوه طاووس می کند


هر پشه پیش دیده عشاق کرکسی ست

چون گویمش به روی که از نسبت است دور


خط عذار او چو گلیمی بر اطلسی ست

بی سرو خود چه جای گلستانست، خسروا


باغ و بهار بی رخ معشوق مجسی ست